بحران‌ها و امیدهای سه نسل مجسمه‌سازی ایران

هلیا دارابی

گذشته و حال مجسمه­‌سازی ایران بحرانی‌­تر از دیگر رشته‌­های هنری به نظر می‌­رسد. تلاش­‌های ابوالحسن صدیقی (۱۲۷۳-۱۳۷۴)، علی‌­اکبر صنعتی (۱۲۹۵-۱۳۸۵) در دهه­‌های آغازین قرن تنها فتح بابی بر مجسمه­‌سازی آکادمیک اروپایی بود، که هیچ­گاه بنیادش در عرصه آموزش مستحکم نشد، و هنر مدرن ایرانی نیز گذشته از دستاوردهای پرویز تناولی و ژازه طباطبایی بیشتر در عرصه نقاشی مجال و میدان یافت. بین نوگرایان سقاخانه و نسل طبیعت‌­گرای پیشین پیوند مستحکمی وجود نداشت و طومار حرکت مشتاقانه و نوجوی این نسل نوپرداز را نیز رویداد انقلاب و جنگ درهم پیچید. احیای مجسمه‌­سازی پس از انقلاب بیش از رشته­‌های هنری دیگر زمان برد. 

دشواری بازیافتن اعتبار و مشروعیت رشته از یک سو و انزوا و مهاجرت مجسمه‌­سازان و اهل فن از سوی دیگر، بر گرده این نهال نوپا که قیم و سرپرستی نمی‌شناخت، سنگینی می­کرد. با بازگشایی رشته مجسمه‌­سازی در دانشگاه، ورود فارغ­‌التحصیلان جدید به عرصه هنر به تدریج نیروی جوان تازه‌­ای ایجاد کرد و فرصتی برای پیوند آتین نسل جوان با دو نسل پیشین، فعال در سال­های پیش و پس از انقلاب، فراهم آورد. دوسالانه‌­ها و نمایشگاه‌­های رسمی کم کم به راه افتاد و گالری­‌ها و مجموعه­‌داران خصوصی سرانجام اندک اقبالی به مجسمه­‌سازی نشان دادند. چنین شد که مجسمه‌­های در دو دهه اخیر رفته‌­رفته بر پای خود ایستاد و به همت و اشتیاق نسل نو که به تدریج در پیوند با دو نسل پیشین جامعه نوخاسته مجسمه‌­سازان ایران را رقم می­زد، بالیدن آغاز کرد.

 امروز از تولین نمایشگاه رسمی مجسمه‌­سازی کشوری پس از انقلاب یعنی سه‌­سالانه حجم در موزه هنرهای معاصر تهران (۱۳۷۴) پانزده سال می‌­گذرد؛ نمایشگاهی که حتی عنوان مجسمه‌­سازی را هم بر خود نداشت. در این سال­ها شاهد فعالیت هنرمندانی بوده‌­ایم که به‌­رغم محدودیت‌­ها، نه­‌ تنها مجسمه­‌سازی را از نو رسمیت و اعتبار بخشیدند، بلکه آن را از بستر کلیشه‌­ای، محدود و عمدتا سفارشی پیشین خارج و به مسیر خلاقانه‌­تری به موازات حرکت هنر معاصر ایران هدایت کردند. استفاده از مواد و مصالح نو، رهایی از قیود سنتی مجسمه­‌سازی و گسترش آن در فضا، بازتاب دغدغه­‌های اجتماعی و مسائل روزمره و تلفیق رسانه‌­های نو، در مجموع مجسمه‌­سازی را هم­‌راستا با جریان نوجو و سنت شکن معاصر قرار داد. رویکرد هنرمندان شاخه­‌های مختلف هنری به اشکال نو ارائه هنر و سنت‌ ­شکن معاصر قرار داد. رویکرد هنرمندان شاخه­‌های مختلف هنری به اشکال نو ارائه هنر و قالب‌­هایی چون چیدمان، هنر سه بعدی را انحصار مجسمه­‌سازان درآورد و ضمن ایجاد رقابت و تنوع، تعریف جدیدی از هنرمندان چندرسانه‌­ای ایجاد کرد که به نوبه خود «مجسمه‌­سازان» را نیز در بر می‌­گرفت.

نمایشگاه اخیر تلاشی است برای گردآوردن این سه نسل در کنار یکدیگر و به دست دادن تصویری از مجسمه‌­سازی حرفه­ای امروز، تصویری که با پرویز تناولی در مقام نوآور و مبدع مجسمه­‌سازی مدرن ایران، نیز نخستین استاد آموزه­‌های مدرن مجسمه­‌سازی که بر روند هنر مدرن ایرانی تاثیرگذار بوده، آغاز می­شود. فعالیت­های سعید شهلاپور، ایرج محمدی، یواف و بهروز دارش، در سال­های ذکر شده، هریک در زمینه­ای متفاوت در عرصه آموزش و تجربه عملی در پا گرفتن این شاخه موثر بوده است.

نسل جوان­تری که عمدتا پس از انقلاب پا گرفت و امروز در آموزش نیز فعال است را عمدتا با دغدغه‌­های فرمی و تکنیکی می­توان بازشناخت؛ که بخش عمده تلاش خود را معطوف به یافتن راه حل­های فنی برای تعمیم ایده‌­ها و انگیزش­‌هایشان به فضای سه‌­بعدی کرده­‌است، و همچنان  به ویژه با تجربه مجسمه­‌های محیطی، بر تعریفی کاربردی‌­تر از مجسمه که عوامل و امکانات و کمبودها نقش موثری ایفا کرد. از سوی دیگر، نسل جوانی در این عرصه تکاپو آغاز کرده که با رهایی از قیود مجسمه­‌سازی سنتی دست به تجربه­‌گری­‌های جسورانه­‌ای زده، به جریان‌­های خلاق و تازه‌­ای راه داده‌­است، که گرچه هنوز ماهیت تجربی و آزمایشگری در آن‌ها بارز است، به سبب تنوع مواد و رویکردها، ماهیت ساختارشکن و گستردگی و تعدد تجربه‌­گرانش نویدبخش تحولات امیدوارکننده‌­ای است. این آثار بیش از زیبایی و تمامیت فنی، بر بازتاب محیط پیرامون، تجربه زیسته، زندگی روزمره شهری، تجربیات فردی و بیانیه‌­های اجتماعی استوارند و سرزندگی پاپ را با طنز نیشدار هنر معاصر آمیخته‌­اند. در کنار این‌ها، از آنجا که رویکرد به پیکرنمایی در مجسمه‌­سازی نو، بیش از نقاشی به چشم می‌­خورد.

آرمان‌­ها و انگیزه‌­های مجسمه‌­سازی نو ایران بزرگ­تر از دایره محدود به بارنشسته امروز است، و همنشینی این جامعه نوخاسته که به سمت انسجام و در عین حال تکثر گام برمی‌­دارد، و گزیده­‌ای از آن در این نمایشگاه ارائه شده، نویدبخش فردای بهتری است.

لطفا ایمیل خود را وارد کنید