امیر معبد هنرمندی است که مدت زمان مدیدی به مجسمه و چیدمان پرداخته اما در دو سال گذشته پرفورمنسهای او ژانر خاصی را در هنر معاصر ما پی گرفته است. البته این که اساسا این امر مثبت خواهد بود یا منفی هنوز بر من آشکار نیست. آنچه مسلم است او از پرفورمرهایی است که پیام اجتماعی را بنیان ایدهها و اجراهای خود قرار دادهاند. اجراهای معبد بسیار تکاندهنده و تاثیرگذارند که البته در مواردی این تاثیرات آنی بوده و گاه منجر به برانگیختگی هیجانات و واکنشهای منفی در مخاطب شدهاست. خردادماه سال گذشته، امیر معبد پرفورمنس نمایشی «وظیفه همگانی» را در گالری محسن اجرا کرد. معبد با رفتاری پرخاشجویانه و اغراق در حرکات و اصرار بر نمایش بیحد و حصر خشونت، در بیان آنچه در کاتالوگ نیز آمدهبود موفق بودهاست؛ خشونت و عدم رعایت حقوق دیگران. شهریورماه پارسال، امیر معبد، پرفورمنس «بیا نوازشم کن» را با اقتباس از اجرایی اثر کریس بردن، در گالری طراحان آزاد اجرا کرد. در این کار به مخاطبان یک تفنگ بادی داده میشد تا به هنرمند، که با لباسی سفید و پوششی نقرهای مقابل یک سیبل بزرگ ایستاده بود، شلیک کنند. روی زمین هم خطوطی وجود داشت که محل ایستادن تیرانداز را مشخص میکرد. روی خطی که از همه نزدیکتر بود نوشته شدهبود: عاشقتم، خط میانی: دوستت دارم و خط آخر: از تو متنفرم. مخاطب در انتخاب آزاد بود. میتوانست هنرمند را دوست داشته باشد یا از او متنفر باشد. درواقع میتوانست شلیک کند یا نکند. برخی شلیک کردند شاید به این دلیل که میپنداشتند که در گالری یک نهاد هنری است قرار نیست به کسی آسیبی برسد خاصه هنرمند. البته سیبل رنگارنگ پشت هنرمند هم که فضایی سیرک مانند به وجود آمده بود چندان بیتاثیر نبود. برخی هم از به دست گرفتن تفنگ و شلیک کردن امتنا کردند و به قولی از فرمان تمرد کردند. در مجموع حدود پنجاه ساچمه شلیک شد که از این تعداد بیش از ده ساچمه به هنرمند اصابت کرده بود. یکی از مخاطبان هم با حرکتی نمایشی تفنگ را شکست تا به این همه خشونت پایان داده باشد. در این اجرا هم خشونت محور اصلی کار بود. هنرمند با قراردادن خود در چنین موقعیتی به ما نشان داد که هرکدام از ما تا چه حد میتوانیم خودمان باشیم و یا تحت تاثیر شرایط قرارگرفته و دست به خشونت بزنیم. خشونتی که نه ذاتی ما، که به صورتی نهچندان پنهان در جامعهی ما معمول و مرسوم شدهاست. در بعدازظهر روز بیست و دوم بهمن ماه سال ۱۳۸۲، امیر معبد پرفورمنس «۵۰درصد حراج» را در گالری طراحان آزاد اجرا کرد. در این اجرا هنرمند توسط پارچهای قرمزرنگ به یکی از ستونهای گالری بسته شدهبود. پارچه سرتاسر بدن او و ستون را پوشانده بود و چنان محکم بسته شده بود که دندههای وی از زیر پارچه قابل شمارش بود. صورت و بهخصوص بینیاش بهشدت تحت فشار بود و تنفس را برایش مشکل میکرد. این وضعیت بیش از سه ساعت به طول انجامید. اینجا هم خشونت موضوعیت دارد، اما مساله فراتر از این بوده و سخن از رنج است. رنجی که انسان امروز متحمل میشود. دشواری بودن در چنین شرایطی شاید ما را به این فکر وا دارد که درد جسمانی زخم روح را التیام میبخشد. این درست، اما شرایط امروز بغرنج و پیچیده است و اغلب میدانیم که در جهانی سادومازوخیستی زندگی میکنیم که این اجرا تنها گوشهای از آن را بازنماینده است. بعدازظهر روز سیزدهم آبان امسال، امیر معبد پرفورمنس دیگری با عنوان «کشتزار» را در گالری محسن اجرا کرد. در خیاط گالری داربستی برپا شدهبود. هنرمند با طناب داری به دور گردن، درحالیکه به جای چارپایه قالب یخ سرخی ایستاده بود از داربست آویزان بود و چشمانش را هم با پارچهای سیاه بسته بودند. یخ کمکم آب میشد و خرخرهی او را بیشتر میفشرد. رنگ خونابهی روان از قالب یخ اغراقآمیز و تا حدی شعاری بهنظر میرسید. اما همین رنگ خون بسیاری را تحت تاثیر قرار داده بود. این بار واکنش اغلب مخاطبان مخالفت و اعتراض بود. این امر به یک اعتبار مثبت بود؛ گویی مخاطب امیر معبد دریافته که میتواند اعتراض کند تا آنجا که حتی به حدی از خشونت هم متوسل شود. اما از سوی دیگر اغلب این واکنشها برآمده از همان هیجانات آنی بود نه باور به اینکه میتوان اعتراض یا تمرد کرد. این بار هم مساله خشونت و زندگی در شرایطی دردناک است، اما به نظر من تاثیر این سخن بهگونهای که در ۵۰درصد حراج مطرح شد، عمیقتر مینماید. در نهایت این که خشم و خون و خشونت اغراقآمیز آثار امیر معبد اکثر مخاطبان را آزار میدهد اما تحمل و پذیرفتن رنج بهمثابه هنر انگار آسانتر است زیرا که خود زندگی است.