صبرکن، اجرا کنم

۱۳۸۲/۰۲/۱۳

روزنامه اعتماد، ویژه‌نامه تحلیل خبر

حافظ روحانی

گفت­و­گو با امیر معبد

امیر معبد هنرمند شناخته شده‌­یی است. همه آنها در اواخر تابستان و اوایل پاییز ۱۳۸۰ از کنار موزه هنرهای معاصر می­‌گذشتند قارچ‌­های سفیدرنگی را که او به مناسبت نمایشگاه هنر جدید در باغ­م‌وزه هنرهای معاصر چیده­‌بود به یاد دارند. او به یاد دارند. او بعدتر بارها و بارها در نمایشگاه­‌های مختلف حضور یافت و چندین نمایشگاه اخیرش نشان­ داد که باید با دیدی جدی­تر آثار این هنرمند ۳۲ ساله را تماشا کرد.

یک­جور ایده تکثیر در کارهایت دیده می­‌شود، به خصوص در قارچ یا فرشته­‌ها، مثل یک سلول که تکثیر می­‌شود. این تکثیر را از کجا آوردی؟

واقعیتش این است که من حدود ۱۵ سال است کار می­کنم و حدود ۱۰ سال است که حرفه‌­یی هستم. تا قبل از ورود به دانشگاه خیلی به فیگور علاقه داشتم، بعد از مدتی کار سراغ این ایده فرمالیستی رفتم که شبیه این فرم‌­ها شد. آخرین کار من از آن زمان کارم در بی­ینال مجسمه است. بعد از آن ایده، ساختن فرم تمام شد و این فکر که چیزی را بسازم و حالا به تجربه­‌های دیگری نیاز است. در این هفت، هشت سال اخیر عمده کارهایم فرم­‌هایی است که تکرار شده­اند و تا حدود چند سال (۵/۱) سال پیش متوجه این موضوع نبودم که کارهایم این متریالی است که در فضاهای مختلف تکرار کردم. در این سال­‌های اخیر سعی کردم ریشه و نطفه شکل­‌گیری این موضوع را پیدا کنم و متوجه شدم که این تکثر در وجود من است و احتمالا این قضیه از جایی شروع می­شود که من در کارگاه سرامیک آقای خان­بیگی در شاهرود کار می­کردم و اولین تجربه‌­های هنری­‌ام را در آنجا انجام دادم. کار سرامیک با استفاده از قالب است. همه‌­اش یک­‌جور فرم تکرارشونده است.

من آنجا کارم بود که روی سرامیک‌­های خام فرم­‌های طریف می­‌کشیدم و آنها را درمی­‌آوردم. همیشه موقعی که استراحت می­کردم، این سرامیک­‌ها که چیده می­شد مرا مجذوب خود می­‌کرد. آنها یک سری فر‌‌‌‌‌م‌­های هندسی مرتب بودند که معمولا هم مرتب چیده می‌­شدند و تعداد زیادشان در کنار هم وسو‌‌ه‌­کننده بود و من همیشه دوست داشتم به آنها یورش ببرم و آن‌ها را به فرم‌هایی که دوست دارم تبدیل کنم. ولی خب آنجا کارگاه تولیدی بود با شرایط مخصوص خود. در سال‌­هایی که آنجا کار می­‌کردم بعدازظهر کارهای کارگاه را انجام می­‌دادم و بعد از آن به کارهای خودم که ساختن مجسمه­‌های سرامیکی و سفالی بود می‌­رسیدم و آنها را به آقای قان­بیگی و منیر قان­بیگی نشان می­‌دادم و ایشان با حوصله تمام به حرف­های من گوش می­دادند و با حوصله در مورد کارهایم صحبت می­کردند. شاید راحت نتوان گفت که این فرم­‌های تکرارشونده از آنجا می­‌آیند ولی می­‌دانم که از درونم می­‌آیند. من تا قبل از نمایشگاه هنر جدید ۲ که در موزه هنرهای معاصر برگزار شد از فرم­‌های خودم که فرم­‌هایی ارگانیک بودند برای تکثیر استفاده می‌­کردم که معمولا به صورت ماکت یا کارهای کوچک بود چون شرایط مالی اجرای آنها را در ابعاد بزرگ­تر نداشتم و خوشبختانه نمایشکاه هنرجدید ۱ را برای من بوجود آورد تا بتوانم تجربه کار بزرگ­تر را پیدا کنم.

در این نمایشگاه و باز در قارچ‌­ها به سراغ اشیای ارگانیک می­روید، چرا؟ علاقه به طبیعت دارید؟

همه این‌ها می‌­تواند باشد، من بچه‌­یی هستم که در شهرستان بزرگ شده‌­ام و در طبیعت زندگی کرده‌­ام. همیشه هم عاشق فرم­‌های عجیب و غریب بودم. مثلا در بیابان یا در جنگل که می­رفتم فرم­‌هایی که شاید برای بقیه جالب نبود برای من جالب بود. در مورد این نمایشکاه که بهانه‌­یی شد که باهم صحبت کنیم این فرم یک جور اجباری بود، چون پولی که قرار بود برای این کار دست من بیاید متاسفانه یا خوشبختانه به دستم نرسید و رو آوردم به این فرم. نه اینکه این فرم را دوست ندارم، منظورم این است که ما حدود دو ماه روی این ایده کار کردم و بعد ناگهان در این ۴، ۵ روز آخر مجبور شدم دنبال چیز جدیدی بگردم چون پوستر نمایشگاه هم چاپ شده‌ ­بود و مجبور بودم یک­‌جوری کار را برسانم.

فکر اولیه چه بود؟

صبرکن اجرا کنم. پایه اولیه خاک بود، خاکی که قراربود قالب­‌گیری شود. بعد همه این آشغال­ها، یعنی اشیای مصرفی که حاصل یکی دو ماه زندگی­‌ام بود، قرار نبود این­جور باشد، قراربود با خاک باشد ولی به علت نبود وقت و پول تبدیل شد به این.

اشیای مصرفی مثل چسب و قوطی رب، یک­‌جور اشاره به مصرف­‌گرایی است؟

نه، من اصلا بحثم این نیست. ببین مصرف هست اما مصرف­‌گرایی نیست. حالا ما مصرف می­‌کنیم ولی مصرف­‌گرا نیستیم، چون به اینجا نرسیدیم. مثل امریکا نیست که جامعه مصرفی باشد. چون مثلا در ایران اصلا چنین فرهنگی وجود ندارد و هم اینکه تمایلات شخصی ما اجازه نمی­‌دهد. مثلا همه باهم می­‌رویم بیرون ولی حتما باید یک ظرف خورش باشد. وقتی مصرف­‌گرایی در فرهنگ ما وجود ندارد و در خانوار نیست، نمی‌­شود. چیزی که دغدغه من بود این بود که چیزهایی که من مصرف می­کنم- فضا و فرم اجازه نمی­دهد که خیلی از اشیایی که مصرف می­کنم- فضا و فرم اجازه نمی­‌دهد که خیلی از اشیایی را که مصرف می­‌کنم بگذارم اینجا- در طول ۶ ماه که دارم زندگی می­‌کنم چقدر است. این اشیا می­‌توانند خوراکی باشند، می­‌تواند هرچیزی باشد. این مصرف چه کمکی به من و جامعه می­کند؟ این چیزهایی که از من، من نوعی، می­ماند زباله یا پسماند است. این زباله‌­ها خیلی‌­هایش بازیافت می‌­شود یا ازبین می‌برندشان. هرخانه، دفتر، کارگاه و … دارای یک سری زباله است. حالا هرکدام این زباله­‌ها که در اثر مصرف می‌­روند در کیسه زباله این پایان یک پروسه دیگر است. این گندم­‌هایی که سبز شده اشاره دارد و انتخاب این فرم‌­ها که اسمش ظرف­‌های یک­بار مصرف است و این اشیایی که حاصل مصرف من است در ظرف­‌های یک­بار مصرف است. من جدیدا دارم روی تضاد کار می­‌کنم.

اسم نمایشگاه «ریشه خاک» است، پس این اشیای بازیافتی ازخاک درمی­‌آیند؟

گفتم که این کار دیگر مرتبط با کاری که می‌­خواستم بکنم نیست ولی بخاطر چاپ پوستر کاری نمی‌­شد کرد. تغییر وضعیت باعث شد که کار این طوری بشود، ولی کاملا از از این کار راضی‌ام و از آن دفاع می­‌کنم ولی از این که اسم نمایشگاه ربطی به خود نمایشگاه ندارد دفاع نمی­‌کنم و این شرایطی که پیش آمد باعث شد این جوری بشود و اگر اسپانسر داشتم شاید تغییر ایجاد نمی‌­شد. ولی جدا از اسم کار، پوستر ماهیتا به کار می‌­خورد، از پوستر هم دفاع می­کند.

پس اسم فعلی کار چه می­‌شود؟

به آن فکر نکردم. وقتی کارم را تمام می­‌کنم، تا حالا که این­طور بوده‌­ا‌ست، بعد از اجرای کار، کار برایم تمام شده­‌ است و دیگر به‌ ­کار برنمی­‌گردم، چرا بعد از یک مدتی به کار برمی­‌گردم و سعی می­‌کنم دوباره به کار نگاه کنم. اگر به کارهای من نگاه کنید خیلی از این فرم­‌های تکرارشدنی در کارهای من تکرار شده­‌اند ولی همه از بابت مفهومی و فرمی متفاوتند. چون کاری که تمام می‌­شود برایم تمام شده‌­است، برای همین حاضر نیستم به آن برگردم و اسمی برایش بگذارم. در این مدت فقط در فکر اجرا بودم و به اسمش فکر نکردم.

چرا عکس خودت روی پوستر است؟

من نگذاشتم. گرافیست گذاشت. وقتی به گرافیست حرفه‌­ای (فرهاد فزونی) سفارش می­دهی دیگر به انتخاب او باید اعتماد کرد. پوستر قبلی را هم محمود بخشی اجرا کرد. چند عکس از من گرفت و پوستر را طراحی کرد.

پس در این پوسترها و بعد در Self Portrait ها طوری با صورت خودت کار می­کنی. آیا داری خودت یا چیزی از وجودت را انکار می‌­کنی؟

بله، قبل از نمایشگاه برای اینکه پوستر را فرهاد فزونی طراحی کند، با هم گپ زدیم. من الآن حدود یک سالی است که دارم روی خودم کار می­‌کنم. این چند جنبه دارد. یکی خودم از منظر دیگران و یکی خودم از نگاه خودم. دارم خودم را تجزیه تحلیل می­کنم؛ این حس­‌هایی که در خودم و کارم هست. دارم با خودم کلنجار می­‌روم تا به پالایشی در خودم برسم.

خب، این خیلی سخت است که در تمام کارهایی که کردی چه بازتابی داشته­، از خودت راضی هستی، نیستی، چرا کارهایت ارضایت کرده­اند یا نکرده­اند: همه اینها در رفتارت با دوستانت، یا نزدیکانت هست و جز این خود آدم چطوری است. این کار خیلی دشوار است. من الآن در این مرحله هستم. دارم روی این موضوع کار می­کنم. در ۶ ماه اخیر دارم روی این موضوع کار می­‌کنم. در ۶ ماه اخیر دارم روی بدنم کار می­کنم و حالا این خودشناسی را روی بدنم بردم و کار هنری من دارد روی بدنم اجرا می­شود. خب، خیلی از کارهایی که کردم را نمی­‌شود نمایش داد و در یک نمایشگاه گذاشت که همه ببینند. این کارها را دارم می­‌کنم تا به یک خودشناسی برسم و به دنبال این ایده‌­آلی هستم که شاید به آن برسم و شاید نرسم. به نتیجه‌­یی می­خواهم برسم ولی قطعا این نتیجه‌­یی که می­‌خواهم برسم آن نتیجه­‌یی نیست که در نهایت می­خواهم به آن برسم، چون حتی اگر خودت را پالایش کنی، اطرافیانت نمی­‌گذارند. این تضاد تو را آزار می­‌دهد. نمی‌­دانم چقدر این کلنجار را ادامه بدهم. شاید چون با بچه­‌ها صحبت کردم آنها به این نتیجه رسیده‌­اند که از عکس خودم در پوستر استفاده کنم.

در اینجا و به‌­خصوص درمورد کار «به­‌خاطر یک مشت دلار» دغدغه اجتماعی وجود دارد؟

بله، اصلا هنرمند نمی­‌تواند، هنرمند اگر اسم هنرمند رویش است یک­‌جور شاخک­‌هایی دارد که حساسند و اتفاقاتی که دارد می‌افتد، می­‌تواند اتفاقات سیاسی، اجتماعی یا شخصی باشد، همه این‌ها رویش تاثیر می­گذارد. اصلا هنر امروز دنیا این­‌طوری است. چه اتفاقی در خانه­‌ات، در کوچه، شهرت، در کشورت یا بقیه کشورها می­‌افتد؟ باید حساس باشی. نمی­‌شود این چیزها را گفت یا جایی چاپ کرد. این اتفاقاتی که در جامعه ما رخ می­‌دهد، کار می­شود ولی قابل ارائه نیست. خیلی از اینها را بچه­‌ها کار می­کنند و به جاهای دیگر می­فرستند. البته تعدادی از هنرمندها دارند از این اتفاق سو استفاده می­‌کنند. چون غربی‌­ها از ایران چندان اطلاع ندارند و خیلی‌­ها از اینکه ما اینجا نمی­‌توانیم کار کنیم، نمایشگاه نمی­‌توانیم بگذاریم و اینجا ما را اذیت می­‌کنند و چون آنجا نمی‌­دانند چقدر این حرف‌­ها درست است یا غلط از این کارها سواستفاده می­‌کنند. نمی­‌دانم آیا کارها دائمی است یا مقطعی ولی به‌نظرم خیلی مهم نیست.

ایده این کار از کجا آمد؟

من راجع به این نمایشگاه نمی‌­توانم چندان کلنجار بروم. چون تو مثلا به یک چیزی فکر می­‌کنی بعد تجسم می­‌کنی که در فضا چه اتفاقی می­‌ا‌فتد و به تک­تک اجزایش فکر می­‌کنی که این فرم چطوری باشد. بعد به تمام جزییات کانسپت فکر می­‌کنی، بعد به کار که می­‌رسی می­بینی فضاییت از مثلا ۲۰۰ متر شده ۲۰ متر، بدترش این است که در اصل قضیه که مساله مالی است به مشکل برمی‌­خوری. سوال دیگر این است که این کارها قابل فروش و کلکسیونر پسند نیست. به این ترتیب اگر اسپانسر نباشد و کسی حمایت نکند هنرمند باید از جیب خرج کند. من حدود ۷۰۰ هزار تومان خرج این کار کردم و اگرچه گالری ۲۰۰ هزار تومان به من داد ولی بقیه­‌اش را از جیب خرج کردم، وقتی که تو داری کار می­کنی این مسائل خیلی تاثیر دارد روی شیوه فکر کردنت، شیوه کارت و اینکه در نمایشگاه چطور اجرا بشود. چون پولی که باید، به دستم نرسید و حالا مجبورم دست روی این متریال بگذارم و این چقدر روی کانسپت اثر گذاشته. من حدود ۲ تا ۳ ماه روی این نمایشگاه کارکردم.

لطفا ایمیل خود را وارد کنید