بدن جغرافیایی برای تماس با جهان و ابزار ادراک آن است. در این زیستگاه شخصی، کنشگر مشغول ارسال و دریافت پیام و توليد معنا با دیگران (اعضای بدن و مخاطبان) در متن زیست اجتماعی و زیست طبیعی می شود. در مقابل اما اختلال در سیستم انتقال پیام و ناخوانی سپهرهای ذهنی، بافت نا آشنایی را برای ادامهی تماس بنا می کند؛ همچون حبابی که یک موجود زنده بین خود و دیگر موجودات برای حفظ فاصله بسازد، کنشگر برای کمرنگ کردن تماس خود، فاصلهی اجتماعی را ترتیب میدهد. بدین سبب او نه قادر به دیدن، شنیدن، لمس و استشمام دیگران خواهد بود و نه قادر به معناسازی. گاه این فاصله نه لزوما قابل محاسبه و ارزیابی، که روانشناختی است.
امیر معبد در اجرا – چیدمان «کژیدن» برخلاف اجراهای پیشیناش، دست به شیوهای از روایتگری میزند که در آن کمتر رنج، خشم، خون، خشونت و رفتارهای هیجانی عریان از این دست اتفاق می افتد. معبد در این اجرا – که طولانی ترین اجرایی است که تاکنون داشته – مشغول بافتن روایتی می شود که دست أخر در همان اسیر می گردد؛ همان که به روایت او واقعیت عریان موجود است. این متانت و مداومت در اجرای «کژیدن» طی ساعتها و تمركز بر عمل و پرهیز از برانگیختن هیجانات آنی، اما نه برخاسته از تغییر در رویهای است که هنرمند پیشتر در برهنگی ایده و اجرا داشته، که انگار آرامشی پیش از طوفان است. در این اجرای فرایند – محور نه ابتدا در آن از بایستگی برخوردار است و نه انتها ، نه تعجيل مجال قدر می یابد و نه زمان؛ خالِ ماجرا، روایتگری معبد و تماشاگری مخاطب است، آن گونه که سالها است به این انفعال خو کرده ایم.
امیر معید پیش از این اگر رنج را به عریان ترین شکل نشان میداده، حالا فرایند رنج را در شکل نمادين آن به تصویر کشیده است. اگر پیش از این رنج را چهرهای فردی ترسیم می کرد، حالا رنجِ عمومي را نشان میدهد: کلاف سردرگمی دور خود پیچیدن