بگذار برخیزد مردم بیلبخند
چیزی مشترک هست میان جهانی که مردمش باور دارند که همه چیز تکراریست، از پیش نوشته شده است و آنقدر به موجبیت خو میکنند که میپندارند زیر آفتاب چیزی نیست که بشود تازهاش خواند و جهانی که در آن مردم تغییر در دل تمامیتخواهان و مرتجعان را محال عقلی میدانند. هر دوی اینها از نیرویی صحبت میکنند که «تغیّر نپذیرد» و دقیقا به این معنا که پذیرای دگرگونی نیست، یعنی خوب قادر است که از حالش بگردد،اما نمیخواهد یا صلاح را در تحول نمیبیند. آن که تغیّر نمیپذیرد لابد مرتجع است ـ و این مرتجع ناسزا نیست؛ آدم را از این رو مرتجع میخوانندکه بازگردنده است، که تغیّر را برنمیتابد و به تعبیری مانع حرکت طبیعی تاریخ میشود و بالکل مدافع وضع موجود است و نیز مایل به رجوع بهگذشته. کاراترین ابزار چنین نیرویی تکرار است و هر روز را مکرر کردن و بازگشتن به اصل، به بنیاد. تمنای بازگشت به اصل یا گرایش به بنیاد،تکرار مخلصانه و صادقانه، فقط زمانی ارضا میشود که زمان ژرفایی نداشته باشد، یعنی در واحدی زمانی، مثلا در آنی، محبوس شویم، مثل آنکهتا خرخره در تپهای حقیر اما مهلک مدفون شد، انگار در کپهی ساعتی شنی که عمریست دست نخورده. انگار کسی تغییری برای چنین تعذیبی متصور نیست، زیرا زمان حال مکرر شده، همانطور که در مغاکای اسطورهای تارتاروس مکرر میشود یا در هاویه. در چنین زمان بیژرفایی فردا ودیروزی در کار نیست، هر آنچه هست امروز است. امروز در نزد این مردم چیزی سرخوش نیست که بشود به شیوهی خیام دریافت و پاس داشت،بلکه میبایست، اگر مخلصش باشند، به نوای واهیای که از پس قرنها در گامهایش نشسته گوش جان سپرد تا غایط راستکیشی را غالیه ببینیم،ببوییم.
باربد گلشیری
آخرین اثر امید معبد با عنوان تکرار در ۳۰ خردادماه ۹۲ ارائه شد و در این اجرای رادیکال، محوطه نگارخانه طراحان آزاد از حجم قابل توجهی پهن خشک پوشانده شده بود. در این توده متعفن، درون سوراخی، بدن امیر معبد چال شده بود و «تا خرخره در گه» فرورفته بود. اجرا مدت کوتاهی طول کشید و با دخالت مخاطبان که معبد را از درون پهن درآوردند پایان یافت.
این اجرا برگرفته از مفهوم مستقیم مثل فارسی «تا خرخره در گه» بود که به شکل نمادین بیانگر مشکلات غیرقابل حل مردمان این دیار است.
فرم اجرا، هرچند متفاوت، یادآور آکسیونهای اتوموهل، هنرمند اتریشی، در سالهای التهاب دهههای شصت و هفتاد میلادی در اروپا بود. هر دو اجرا نوعی نقد اجتماعی را هدف قرار داده بود. با این تفاوت که اجرا، هدف «تقدسزدایی» پیکر را نیز دنبال میکرد.
اجرای امیر معبد یک لایه مستقیم معنایی برگرفته از یک مثل فارسی معنادار داشت که در آن جباریت و سرنوشت ماندن در بیتحرکی ترسیم شده بود. در یادداشت گلشیری بر نمایشگاه میخوانیم: «تمنای بازگشت به اصل یا گرایش به بنیاد، تکرار مخلصانه و صادقانه، فقط زمانی ارضا میشود که زمان ژرفایی نداشته باشد؛ یعنی در واحدی زمانی، مثلا در آنی، محبوس میشویم. مثل آنکه تا خرخره در تپهای حقیر اما مهلک مدفون شد، انگار در کپه ساعتی شنی که عمری است دست نخورده.»
گالری طراحان آزاد با برپایی پرفورمنس یکشبه گازانبری، فرصت بازیابی و تفسیر را از مخاطب خواندهنشده سلب میکند. این امر و ترفند مدیریت گالری را از وارد شدن در چالشهای تحمیلی و پلمیکهای سازمان دادهشده دور میکند.
«مولفمحور» بودن بسیاری از اجراها و مسئولیت حقوقی اعلامشده از طرف هندمند، گالری را در جایگاه ناظر بیطرف نگهمیدارد. باید تاکید کرد این شکل از اجراها آن را تا مرز هپنینگهای پیشبینی نشده میکشاند.
در اجراهای مهبد مشارکت مخاطب در ساختار اثر به حداقل ممکن کاهش مییابد و اجرا در راستای پروژه طراحی شده پیش میرود. عدم وجود شکل تعاملی کامل، اثر را محدود و در چارچوب طراحی شده بسته نگه میدارد. حال آنکه شکل و ساختار یک پرفورمنس به معنای اخص کلمه، چنان باز است که اجازه ورود و خروج را به مخاطب میدهد.
علیرغم این دیدگاه، آثار معبد، ویژگی به دام انداختن مخاطب اندیشهورز را دارد و او را، ذهن و بدنش را، به واکنش محدود میکشاند. برخی از اجراهای معبد با وجود نزدیکی به برخی آثار جهانی و حتی «ازآن خودسازی» آن پروژههای اجراشده، از معنایی تازه، برخاسته از اوضاع اقلیمی و زمانی و مکانی این سرزمین، برخوردار شده و عمل کردهاست که نکتهای است درخور توجه.
م.ب.ضیایی