نگاهی به نمایشگاه مجسمههای امیر معبد در گالری هور
تیغها، دریدگیها و بیرونزدگیها، موها و رنگهای تند در بدو ورود به چشمها حجوم میآورند و بیرونکشیدن این خارها از چشم دقایقی به طول میانجامد. پس از آن خود را در برابر تعدادی بدن میبینیم؛ بدنهای تلفیقی با اعضای اغراقشده، بازوها و مکندههای جاروبرقیمانند با موهایی روییده در دهانهها، موجودات پیچ و تابخورده نیشدار و مودار، یادآور لاروهای پشمالوی رنگارنگ که در پشت بدنشان نیش یا خار بلندی دارند؛ یا خزندگانی در حال بلعیدن، یا خارپشتهایی درحال زادن.
نمایشگاه اخیر در گالری هور رویدادی ویژه در تجربه هنری امیر معبد است؛ چراکه او پس از سالها اجرای چیدمان و آثار محیطی، خواه در فضاهای عمومی و خواه در مکانهای هنری، چه ماندگار و چه فانی، از نو به ساخت مجسمه رویآورده و تجربیات گذشته را در آنها جمعبندی کردهاست. یک ویژگی چیدمان امیر معبد استفاده از کارمادههای متنوع و نامتعارف بود؛ از گچ، گِل، آهن رنگ شده یا زنگزده، چوب و شن گرفته تا شمع، یخ، میوه، گُل و مو؛ و دیگری رسیدن به بیان مطلوب از راه تکثیر و تکرار عناصر مشابه در کلیت اثر؛ و اینهمه در خدمت بیانی نقادانه که هیچگاه از دغدغه زیباشناسانه آزادی کامل نمییافت. بیشک این تجربه چندساله از چندجنبه بر کارهای اخیر تاثیر داشته است: از بابت کاربرد جسورانه مصالح مجسمهسازی، از بعد اشارات ضمنی و تعدد لایههای معانی؛ و از جنبه زیباییشناسی شخصی و نامتعارف (دستکم در حیطه مجسمهسازی). اما قدرمسلم، هنرمند این بار با عزم به «شی ساختن» به ناخودآگاه خود مجال بروز و مداخله بیشتری دادهاست.
فوران عاطفی و تاخت و تاز بیمحابای ناخودآگاه در این آثار به شدت بارز است. در آنها اشتیاق و تمنایی عظیم و نیروی لیبیدویی قدرتمند را میتوان دید؛ انگیزهای شدید برای ساختن و نمایش که در ضربآهنگ فشرده و نفسگیر ساخت آنها هم دیده میشد، تلاش شبانهروزی هنرمند برای مهار و به اسارت درآوردن نیرویی سربرکشیده از درون. بیان نمادین این جوشش ناخودآگاه را به خوبی در اثری که در آن هیولایی شکاف برداشته و در حال مشاهده زایش تیغتیغی خود است، میتوان دید. گویی بدلی از خود هنرمند است که با حیرت شاهد زادهشدن پدیدهای ناشناخته است.
شاید قویترین بخش این انگیزه میل به نشاندادن باشد؛ نمایش و به رخ کشیدن آنچه باید پنهان داشت؛ کنشی در جهت به چالش کشیدن امر خجالتآور. آنچه ما انسانها، بهمثابه ویترینی از خود به نمایش میگذاریم و آنچه پنهان میکنیم و از آن شرمندهایم، همه بخشهایی از وجود مایند و اجتماع انسانی است که میگوید چه اموری را باید پنهان داشت و دربارهشان سکوت کرد. به عبارتی عوامل تعیینکننده امر خجالتآور، تا حدودی زیستی و روانیاند و تا حدودی فرهنگی و برساخته. سخنگفتن از روابط، امور مربوط به بهداشت شخصی و مرگ از محرمات مشهورند. مو که در سر آدمی زیبا و آراسته است، در پا کثیف و چندشآور است؛ و این بازیای است با این چندشآورها، پوشاندنیها، رازهای مگو، چالشی با کلیشههای جذابیت، اخلاق و هنجار.
خجالت زاییده برهم خوردن وضعیت نرمال است؛ وضعیتی برساخته و آهنین؛ و هنرمندان کسانی هستند که همواره بر امر نرمال و تلاش جوامع برای نرمال کردن همه انسانها شوریدهاند. این شورش و قیام-که چنان که گفتهشد با انگیزههای قوی همراه است- بهخوبی خود را در تیغها و تیزیها و انحناهای سرکشانه کارها نشان میدهد. در وضعیت شورش، هنرمند با مقاومت در برابر سنت، دچار یک شکاف درونی میشود؛ چراکه یک چیز را «نمیخواهد» و با این نخواستن یک فضای تهی ایجاد میکند و این فضای تهی را با عنصر بیشرمی و گستاخی پر میکند.
تمهید طنز هم از این مجموعه آثار غایب نیست. تمهیدی که همیشه در آثار امیر معبد وجود داشته- از رویش شبانه هزادان قارچ در باغموزه هنرهای معاصر تا فرشتههای زنگزده و سیبهای چاکخورده- این بار بهخوبی سرجای خود نشستهاست: صحبت از تابوها در قالب طنز اغلب مجاز است. اینجا هم اغراقها، همنشینیهای ناموزون فرمهای منحنی و راست، موها و رنگهای تند و غیرمنتظره تحرک طنزآمیزی به آثار میدهد. عناصری حضور دارند و عناصری حذف شدهاند، آروارهها، دهانهها، پا، دم، شاخ، تیغ، نیش، خرطوم، سربند، کلاه و کفش حضور دارند و سر، چهره، چشم و دست عمدتا غایبند.
در ترکیب مجسمهها زمختی، نتراشیدگی و ظرافت بههم آمیختهاست؛ صلابت و هیبتی آمیخته به معصومیت؛ مثل غولهای اسباببازی، یا دیوهای افسانهای که درعین صبلابت و خطرآفرینی، نقطهضعفی دارند. وجود تیغها و بیرونزدگیها، حالت بالقوه خطرناکی به مجسمهها میدهد که قدرت این مجسمهها هم از همینجا سرچشمه میگیرد؛ اما همزمان، نقطهضعفی، عیبی و ناهمگونیای در آنها تعبیه شده که تمامیتشان را زیر سوال میبرد و همین نقطه ضعف، اساس ارتباط مجسمهها با بیننده است؛ ضعفی که برهم زننده تمامیت خود اس- سمپتوم- بهشدت همدلی و همذاتپنداری ما را برمیانگیزد، و اینجاست که صراحت آن میتواند بیننده را بشدت بیازارد و پس بزند، تا آنکه این همدلی به احساس ترحم تبدیل شود و بیننده بتواند وقاحت مجسمه را ببخشد و بر آن دل بسوزاند و اندکی با آن احساس راحتی کند.
امر دیگری که در این فرایند به ناگزیر بهمیانه میآید و به زیر سوال میرود، معیارهای جذابیت بصری و زیبایی در مجسمهسازی است، که آن هم عامدانه به چالش گرفته شده و به طنز کشیدهشده است. هنرمند در اینجا در باب حضور زیبایی و عنصر جذابیت بصری که چندی است در اثر مداخله بازار در هنر معاصر، مجددا به سطح آمده و محبوبیت یافته چند و چون میکند.
ازنظر فنی، فرآیند ساخت مجسمهها دقیق و پرداخت نهاییشان مجموعا قانعکننده است. هرچند، دشواری سازش دادن مصالح ناجور و ناهمگن، با تکنیک نهچندان انعطافپذیری چون ورق آهن و جوشکاری، بعضی جاها امتیاز است و در بعضی موارد تحمیل. میتوان تجسم کرد که امکان استفاده از روشهایی پرهزینه چون ریختهگری برنز یا مصالحی امروزیتر چون پلاستیک و فایبرگلاس میتوانست تا چه حد بر انعطاف فرمها و امکانات بیانی آثار را افزایش دهد. همچنین رهایی از قید پایه، عدم پایبندی به استفاده از همه موارد در آثار و تعریف مجسمه در مقتضیات فضایی جسورانه در مجسمهسازی معاصر است، که میکوشد دغدغههای اجتماعی و نقادانه را، با میل مفرط به ساختن و نشاندادن همراه کند. درمجموع، نقد معیارهای جذابیت و چند و چون در راهکارهای تولید هنر و زیباییشناسی مرسوم مجسمه، از ویژگیهای این دوره کاری است؛ و این امر تا به پرسش کشیدن و تردید در کل فعالیت هنرمند و حتی همین مجموعه فعلی پیش میرود. حاصل، نوسانی است بین شک کوبنده و ویرانگر و یقین قدرتمند و معطوف به آفرینش.