آفرینش همان خلق است و خلقت همان ساختن و خلاقیت. این همه، به پدیدار شدن و موجودیت یافتن چیز یا چیزها میانجامد. بشر همواره پی یافتن منشاء و حقیقت آفرینش و حیات بوده و هست. شاید با دست یافتن به حقیقت امر، خود نیز قادر به آفرینش جهانی دیگر باشد.
مجموعهی “آفرینش” امیر معبد نیز گویی در پی کشف منشاء و ساز و کار خلقت ساخته شده است. جهانی که انگار از هفت پیکر آغاز شده و به عجایب المخلوقات رسیده است؛ هفت پیکر با هیبتهای قدرتمند و آرمانی، اما ناقص! ترکیبی از اندام خاص جانوران مختلف که گویی قرار است موجودی برتر و فراتر از حدود انسان و دیگر موجودات باشد؛ موجودی فرازمینی که پیش و پس از خلقت این جهان بوده و خواهد بود.
این پیکرها به مجسمههای باستانی خدایان میمانند که قدرت و شوکت موجودات مختلف، یکجا، در آنها گرد آمده و خود نشان حضور جاودان نیروهای وجودی آنجهانیاند. خدایانی که جهان، به ارادهی ایشان به وجود آمده و با نظارت ایشان اداره میگردد و به حکم ایشان پایان میپذیرد. ایزدان و الهههایی که علاوه بر تمام تواناییهای انسانی، بال پرواز دارند و همچون نور آسمانها و زمین، از فراسوی ملکوت به ناسوت میآیند و دوباره به لاهوت صعود میکنند.
پیکرهای خدایگونهی معبد، پیش از آن که به تکامل برسند به این جهان فراخوانده و گرفتار شده و پای در سنگ ماندهاند. فرشتهای با پاهای کشیده و ظریف و بالهایی که به جای کتف از کفل برآمده و دستان ناقصاش به “ونوس میلو” میماند. نیم پیکرهایی که در میان راه تقابل و نزاعشان، یک نئاندرتال ناقص، همچون جنینی در حال افتادن است. زن و مردی که در دایرهی گردون، تا ابد گرفتار از پی یکدیگر بودن هستند؛ هرگز به هم نمیرسند و شاید تداوم همدیگرند. گویی که این حلقه، مخلوق دانای کل ناقص اندامی است که با افتخار آن را در دستان پیش آمدهاش نمایش میدهد. اغلب این مجسمهها جنسیت مشخصی ندارند و برخی هم دو جنسیاند، درست مانند اغلب خدایان آفریننده در اسطورههای کهن. پیکرهایی همواره آبستن که در زایشی مدام، نهایت خلقت ناقص خویش را به نمایش میگذارند. اما همهی اینها چنان موجودات ناقص و واماندهایاند که گویی هرگز نخواهند توانست بر خلقتی که مسبب آن بودهاند نظارتی داشته باشند و پایانی بر آن رقم بزنند. چنین است که انگار این ناخدایان ناقص الخلقه، در هیئت فلز و سنگ، به زمین ما سقوط کرده و حالا با کمری خمیده و شکمی برآمده و اندامی که چندان ایستایی ندارد، بیهودهتر از پیش، همچنان پای در سنگ ایستادهاند.
زروان روحبخشان